کوفی بودن یعنی ،
امام رو دوست داشتن ولی در امتحان و فتنه ی
" زر و زور و تزویر " رد شدن ...
کوفی بودن یعنی
منفعت کوتاه مدتی رو فدای مصلحتی بسیار بزرگتر کردن ...
کوفی بودن یعنی
اینکه روز اول تشنه و راه گم کرده به امام رسیدن و
سخاوتمندانه سیراب شدن ولی آب رو
بر همون امام و خانواده اش بستن ...
کوفی بودن یعنی
دوازده هزار دعوتنامه نوشتن ،
ولی سی هزار نفر سرباز رو برای
محاصره کردن او گسیل داشتن ...
کوفی بودن یعنی
حرف زدن و پای حرفت نموندن؛
شعار دادن ولی عمل نکردن ؛
عهد بستن ولی پیمان شکستن ...
کوفی بودن یعنی
بهترین انسان روی زمین رو دعوت کردن
ولی در کنار بدترین و شقی ترین انسانها ایستادن ...
کوفی بودن یعنی
قلباً با امام بودن ولی شمشیر بر علیه امام کشیدن ...
کوفی بودن یعنی ...